ای داد بیداد ، ای داد بیداد ، ای داد بیداد .
|
|
ای فریاد . ای فریاد . ای فریاد . فریاد و فغان از این روزگار که دوست و دشمن تو معلوم نیست و هست . بدخواه تو خیلی هست و خیرخواهت کسی نیست . روزگار سر ناسازگاری دارد و آدم هایش بیشتر . انگار که روزگار هر چه بدی دارد به ما بخشیده و از خوبی ها هیچی باقی نمانده ... نه این که مثلا ما مردم با فرهنگی هستیم ؟ کشور ایران مهد تمدن و فرهنگ بوده ؟ سعدی و حافظ و جامی و مولانا و فردوسی داشته ایم ؟ ابوعلی سینا و ابوریحان بیرونی را این خاک پرورانده و در افتخاراتشان ما را سهیم کرده . مگر نه این که اولین اعلامیه حقوق بشر توسط کوروش کبیر حمایت از انسان ها را فریاد کرده و ... و ... حالا چه شده ؟ حالا ما مانده ایم و آن افتخارات از دست رفته . حالا ما مانده ایم و هزار افسوس و حسرت برجا مانده و هیچ کس نیست بپرسد چرا ؟
آیا وقت آن نرسیده که گناهانمان را بپذیریم ؟ تقصیر ها را به گردن استعمار شرق و غرب نیندازیم و نگوییم که : از ما نیست که بر ما هست ؟ نه خیر آقا جان ، خود کرده را تدبیر نیست . وقتش نرسیده که دیگر تکرار نکنیم : همین است که هست ... باید سوخت و ساخت و دم نزد ؟ یکی نیست که بگوید با وجود این همه تجربه های مکرر چرا خطاهای گذشته را تکرار می کنیم وبه این تحقیر جمعی تن می دهیم ؟ یکی نیست که بپرسد چه شد که این شد و باز هم با کمال حماقت تکرار می کنیم تلخی های گذشته را . نکبت و ادبار گذشته ها را و در گنداب خطاهای قبلی دست و پا می زنیم ؟ دیشب آماری از ارتشا ، زیرمیزی ، رشوه خواری و پارتی بازی های دستگاه های دولتی می خواندم که بسیار دردناک بود . نمی دانستم بخندم یا باید گریه کنم . آیا می توانستم با این جمله خودم را راضی کنم که : خلایق هر چه لایق اما حداقل این را می دانم و می توانم بگویم :
تلاش خود را کرده ام ، به سهم خودم کوشیده ام تا تغییری ایجاد کنم ، چه در محل کارم چه در محیط دانشگاه ، چه در محیط زندگی ام و چه با نوشتن این مطالب .
پاسخی نگرفتم . وظیفه بوده و هست . این را می دانم ولی دیگر چه کنم ؟ بیشتر از این باید چه بکنم ؟
نظرات شما عزیزان:
|
جمعه 30 مرداد 1394برچسب:,
|
|
|
|
|